معنی راهنمای جاده

حل جدول

راهنمای جاده

بلد


راهنمای کالا

بروشور


جاده ابریشم

جاده تاریخی بین خاورمیانه و چین

لغت نامه دهخدا

راهنمای

راهنمای. [ن ُ / ن ِ / ن َ] (نف مرکب) راهنما. رهنما. رهنمای. دلال. هادی. رشید. (دهار):
بمراد دل تو بخت بود راهنمای
بهمه کاری یزدانت نگهدار و معین.
فرخی.
در سپاهان شدی به طالع سعد
هم بدان طالع آمدی بیرون
دولت اندر شدنت راهنمای
بخت در آمدنت راهنمون.
امیر معزی (از آنندراج).
و رجوع به راهنما و رهنمای در همین لغت نامه شود. || بمجاز، راهبر. رهبر. مرشد. پیشوا. قائد. راهنمون. رهنمون:
بستان ملک هر اقلیم که رایست ترا
که خداوند جهان راهنمایست ترا.
منوچهری.
بهمه کار تویی راهنمای تن خویش
خسروی تو، دل تو راهنمای تو کند.
منوچهری.
جز به آموختن نبودش رای
بود عقلش به علم راهنمای.
نظامی.
و رجوع به راهنما و رهنما و رهنمای و راهنمون و رهنمون و راهبر و رهبر در همین لغت نامه شود.

فرهنگ معین

جاده

(دِّ) [ع.] (اِ.) شاهراه، راه بزرگ.،~صاف کن کنایه از: آن که وسیله پیشرفت یا پیروزی دیگران را فراهم می کند.

فرهنگ عمید

جاده

راه وسیع و بزرگ، شاهراه،
راه وسیع عمومی در خارج شهر،

مترادف و متضاد زبان فارسی

جاده

اتوبان، راه، شارع، شاهراه، طریق، طریقه

ترکی به فارسی

جاده

خیابان

فارسی به عربی

راهنمای مدرسه

بواب


راهنمای موضوعات

دلیل


جاده

بوابه، جسر، شارع، طریق، مسار

واژه پیشنهادی

راهنمای رستگاری

هادیُ الرشاد

فرهنگ فارسی هوشیار

جاده سازی

ایجاد جاده ساختن جاده راه سازی.


جاده کشیدن

(مصدر) راژه ساختن ایجاد جاده کردن راه درست کردن.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جاده

راه

معادل ابجد

راهنمای جاده

320

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری